Monday, January 5, 2009

سیّم ار خاموشی









این خاموشی ممتد به سیّم منزلگاه خویشتی خویش بیش از پیشش رسیده است. کافه ای سطح پایین برای مزخرف هایی که مازیار و نیما می گویند از کافه ها؛ بی باوری بدان . کوچه لری را به دروغ آهنگ عاشیق ها جا می زنند و بعد با تاسی به ژان کو به عرب دوستی می پردازند. زان پس باد ما را خواهد برد به ارض موعودی که والتر بنیامین نظریه نسبیت مسیحایی را عرضه می کند. در میانه این برنامه مردی تنها در آستانه فصبلی سرد ما را به نزد زنی تنها در آستانه فصلی سرد می برد. فصلی که با گذرانش جینگه جان به لاهیجان می خواهد رفتن. این بار ظهیر الدوله توپی است میان نسل. در پایان تقدیم و عناد و دلجویی پیش از کوپ آیلند بلوز



حجم فایل: 22.5 مگابایت
مدت: 78 دقیقه
این برنامه را می توانید از آنجا و اینجا دانلود کنید

9 comments:

Anonymous said...

داغ داغ شنیدم کامل! موزیکا طبق معمول عالی بود اون نمایشنامه هم چه اجرا و چه متن حرف نداشت فقط شما را به روح اجداد موجهتون اینقد ما و اونا نکنید حالا می گپیم اگر گپ ما رو به رسمیت بشناسید

Unknown said...

دوستی اینجا را معرفی کرد و حالا من بسیار ممنونش هستم. خیلی عالی. رادیوتان پایدار باد

Anonymous said...

فکر کنم این بار یه مشکلی داشت فایل!
چند بار دانلود کردم به تعداد ری استارت شدم

Anonymous said...

حجمش حدودا 2برابر عددی است که نوشته اید.
مطالب عالیست.

Anonymous said...

yekkam nazm dashte bashid lotfan. begid chand roozyebar update mikonid va saresh bemoonid .
koochalaratoonam aalii bood . az dafeye avval ke goosh kardam hamintor daram to youtune rashid behboodov goosh midam .

Anonymous said...

I see this radio will be a fruitful tree ...cant wait for 4th.

Anonymous said...

با اين خاموشي زياد حال نكردم

Anonymous said...

آهنگ زمينه ي شعر فروغ مناسب و بسيار تاثير گذار انتخاب شده بود.
برنامه ي خوبي بود،اگر آقاي مازيار بحث كافه رو اون شكلي ادامه نمي داد بهتر بود.حرفش تا جايي درسته اما شيوه بيانش اونم تو راديو اشتباه.بهتر بود به جاي دفاع كردن و كوبيدن كافه ها به شيوه ي استقلال-پرسپوليسي به بيان تعامل موثر با جماعت كافه نشين مي پرداختين.چون حرف همتون يكي بود فقط سر كافه ها يكه به دو مي كردين.
به نظر من هم همه كافه ها اين جور آدمها رو دارن و ما هم براي خيلي از اونها ناراحت كننده ايم.من هم به اصالت شخصيت خيلي اهميت مي دم و به نظرم اغلب اين ادما اين اصالت رو ندارن.اما هرگز توجهي به كسي كه در واقع براي جلب توجه نقشي بازي كنه نمي كنم.كافه خوبه اما نه براي هميشه نشستن.من هم هر كافه اي كه آهنگ خوب-نوشيدني ارزون -جاسيگاري داشته باشه رو انتخاب مي كنم.اگر بخوام آدماي دور و برم رو مثل خودم انتخاب كنم ديگه تو شهر نميشه زندگي كرد.
كارتون عاليه.ادامه بدين

Raha said...

با یک عالمه ارادت:‌ کاش این برنامه را ..... یا من هم نشسته بودم و می تونستم دو سه تا نکته را یادآوری کنم. نکته ای مثل این که در ایران کافه ها تنها محافل اجتماعی هستند که آدمها می توانند در آنها وقت بگذرانند. یک عالمه از آدمهای دنیا که درصدی بیشتر از بقیه می خواهند از تنهایی شان فرار کنند ( یا برای کنار توکایی نشستن، یا فرار از روزمره خودشان یا احساس تعلق به توده ای انسانی یا حتی با هیجان سرخاب و سفید آب کردن و نظر بازی ....) به محل های عمومی می روند. حالا اکثر جاهای دنیا برای هر دسته فضایی وجود دارد که بیشتر شبیه به رنگ رخساره شان است. بار و کلاب و کافه های عمومی و کافه های کتابخانه ای و گالری و ...هزار و یک جور پاتوق به اصطلاح. در نتیجه آدمها امکان انتخاب بیشتری دارند و شاید وقتی که گوشه یک بار با دوستانشان آبجو پشت آبجو فرو می دهند دیگر نگران نگاه پر از قضاوتی به آرایش صورت یا ریششان نیست. چرا اینقدر پر قضاوت بود این برنامه؟ می دونم که انسان بدون قضاوت معنی نداره. اما اینقدر بی پروا و اینقدر « کوچیک » ؟!!! چه اشکالی داره که یکی نعلین بپوشه و یکی آرایشش چکه کنه، اگر که من و تو می خواهیم در زمینه دیوار پشتمان گم شیم. هر دو تاش امضاست. اصلا نمی گم که چرا نظر دارید و .... وارد آن بحث نشوید. اما کافه های ما مثل دانشگاههای ما می مانند. مثل وقتی در جمع دوستانه کل کل رشته و دانشکده می شود... ورودی به ورودی فرق می کند و یک عالمه اش بحث احتمال است. احتمال وجود چند شخصیت کاریزما که بقیه ای را وارد بازی خودشان می کنند... حالا بازی سروش باشد، فروغ باشد، توکا باشد، فلسفه باشد یا دم را خوش است. ... حالم شاید برای این گرفته شد که احساس کردم آدمهایی که رادیو خاموشی را می گردانند باید حوصله شان بیشتر از اینها دست خودشان باشد که از روی یک احساس ناخوش اینجور به قضاوت آدمها بنشینند. آدمها همه قدرت (‌ نرم ترش :‌ شانس)‌ شاید اینهمه فرهیختگی را نداشته اند.... کمی حوصله کنید. ورودی بعدی شاید از ما به یا که باشند. ... من که هزار سال اینجا گشتم تا بالاخره یک کافه پیدا کرده ام که صاحبش به نام بشناسدم و غریبه هایش کم کم به سلامی کلاه بردارند... آدم دلش خویش می خواهد ....در این دوره بی خوییشی .. اما قوم و خویشی که خودش فکر می کند انتخاب کرده. ... برای همین کافه گردی آدم شروع می شود... اما هنوز نمی دانم کجا تمام می شود...